شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

دلقک

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۰ ق.ظ

دلقک

مرد:آقای دکتر لطفا کمکم کنین...

دکتر:بگو چی شده،چه بیماری داری؟؟

مرد:من...من تنهام،غمگینم،دوروبرم خیلیا هستن،ولی هیچکدوم.....ولی هیچکدوم پشتم نیستن،بهونه ایی واسه خندیدن ندارم،صبح ها با یه بالش خیس از خواب پا میشم.

دکتر:ههههه....فقط همین؟؟...ببین تو باید یه بهونه ایی رو واسه خنده پیدا کنی،باید شاد باشی.

چرا نمیری سیرک؟؟من برای امشب بلیط گرفتم،میگن دلقکی که تو سیر کار میکنه همه رو به خنده میندازه،میگن شادتر از اون کسی توی این دنیا وجود نداره.

مرد:نه..راه دیگه ایی نداره؟؟

دکتر:خب...بهتره از کارت استعفا بدی و از این شهر بری،برو یه شهر دیگه که آب و هواش خوب باشه و طبیعت خوبی داشته باشه.

مرد:موافقم‌،همین امشب از اینجا میرم.

مرد رفت و دکتر به این فکر میکرد که مگه میشه اینقدر غمگین بود؟!!..یکی مثل این مرد که حتی بهونه ایی برای خنده نداره و یکی هم دلقک توی سیرک که همه رو میخندونه....واقعا که آدما خیلی باهم فرق دارن!!!!!!

شب که دکتر برای تماشای دلقک به سیرک رفت جلوی چادر سیرک وقتی چشمش به کاغذ روی چادر افتاد....اشک از چشمانش سرازیر شد....برگشت به خونه اش و به نوشته روی چادر فکر میکرد و این که چقدر آدما شبیه همن...!!!

(امشب نمایش دلقک اجرا نمی شود،دلقک سیرک امروز از کارش استعفا داد)


Amir-lonelyprince

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۸
lonely prince

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی