می خوام....
میخوام....
شاید سالها بعد مال من نباشی....
شاید هیچ وقت....
هیچ وقت شاید نفهمی من عاشقت بودم....
هستم...
و خواهم بود....
ولی تو رویاهام....
تو رویاهام همیشه مال منی.....
همیشهی همیشه......
هـــــــه.....
شنیدی میگن.....
بعد تو اسمتو میزارم رو دخترم....؟؟
هـــــــه......
سالها بعد....
من....
من صاحب دختری میشوم....
دختری که....
دختری که تو مادرش نیستی....
اما....
اسمتو میزارم رو دخترم....
میخوام هروقت میبینمش....
میخوام هروقت صداش میکنم....
یاد تو بیفتم....
میخوام اسمت واسه همیشه تو زندگیم بمونه....
میخوام بزرگ که شد....
از تو براش بگم....
وقتی بزرگ شد...
وقتی ازم بپرسه....
بابایی تا حالا عاشق شدی...؟؟
و من....
و من چشمای خیسم رو پاک کنم و بگم....
بابایی میدونی چرا هروقت صدات میکنم....چرا هروقت میبینمت....چشمام پر اشک میشه....
بگم بابایی....میدونی اسمتو کی گذاشته....
میخوام از تو بگم....
بهش بگم....
بابایی.....
سالها قبل....
من عاشق یکی شدم...
ولی هیچ وقت....بهش نگفتم.....هیچ وقت نفهمید.....هیچ وقت کسی نفهمید.....
ولی اون رفت....
بدون اینکه بفهمه.....رفت.....
بعد از رفتنش هم عاشقش بودم....
اسمتم....
اسم اونه....
اسمتو برای این انتخاب کردم....
که هروقت صدات میکنم....هر وقت میبینمت....
یادش بیوفتم....
بعد.....
بپرسه از تو....
هــــــه.....
از دور تو رونشونش بدم.....
میخوام از دور تو رو نشونش بدم و بگم....
دخترم نگاه کن....
دخترم،آن زن....
آن زن،در تمام رویاهای عاشقانه ام....در تمام رویاهای پسرانه ام....در تمام خواب هایم....مادرت بود.
ݜاهزاده تـنـہـایـے