شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

نوشته هایی برای تو

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۵ ب.ظ

نوشته هایی برای تو

رفتی...خیلی وقته رفتی...خیلی وقته من تنهام...خیلی وقته یکی رو انتخاب کردی که باهاش باشی...خیلی وقته تصمیم گرفتی که باقی روزای عمرتو با یکی دیگه باشی...خیلی وقته...):

همش تقصیر من بود...تو رو اصلا مقصر نمیدونم...

همش تقصیر من بود که بهت نگفتم...عاشقتم...بهت نگفتم میخام مال مت باشی...آره...همش تقصیر منه...

ولی ای کاش میفهمیدی...از حرفام..از نگاهام...از رفتارام پیش تو...

و ای کاش من میگفتم...ای کاش بهت میگفتم عاشقتم...

ولی ترسیدم...ترسیدم بهت بگم عاشقتم...ترسیدم بگم و تو رو از دست بدم...

ولی ای کاش میگفتم.

وقتی رفتی،من دیگه دلیلی برای زندگی نداشتم...از زندگی بی تو متنفر بودم...

تصمیم گرفتم خودمو با یه خیال آروم کنم...که تو یه روزی برمیگردی،که تو،یه روزی مال من میشی،که تو یه روزی برمیگردی...

من با این فکر که تو یه روزی برمیگردی زندگی میکردم...

تو رویاهام...بعد چن سال،من بودم...تو بودی...و یه زندگی آروم تا آخر عمر کنار هم...

دلیل خواب هر شبم تو بودی...میخواستم تو رو ببینم...حتی شده تو رویاهام...

ولی تو نیومدی...

این چند سال،نزاشتم کسی بفهمه عاشقم...نزاشتم کسی بفهمه یکی رو از دست دادم...بعد رفتنت من از شلوغی متنفرم...از بودن با آدمای دیگه متنفرم...من عاشق تنهایی شدم...تو شلوغیا یا پیش آدما،پیش دوستام...من یه پسر شاد و با نشاط بودم...یه پسر که سرش پایینه...یه پسر که تا حالا عشق رو تجربه نکرده.

ولی تو تنهاییم...من یه پسری بودم که حال هیچ کاری رو نداشت...یه پسر که طعم عشق ر چشیده...یه پسر که همیشه یه بغض عمیق پشت گلوش نشسته...

آره..کسی نفهمید من عاشق بودم..

بعد،شدم شاهزاده تنهایی...تو مجازی...

همه تنهاییامو تو مجازی خالی میکردم...همه دردامو تو دنیای مجازی خالی میکردم...

تو واقعی هم...همش سرم پایین بود...به دخترای دیگه نگاه نمیکردم...زیاد بهشون اهمیت نمیدادم...آره،بعد رفتنت جات واسه همیشه تو قلبم خالی موند...

ولی دیگه نه...دیگه اون آدم سابق نیستم...آخه احمقانست..اون اصلا لیاقت تو رو نداره...

هر وقت میبینم کنارشی...دستت تو دستشه...با اون چشمای خشگلت بهش نگاه میکنی...

با لبایی که قرار بود خنده هاش مال من بشه بهش لبخند میزنی...بهش میگی دوسش داری...وای که اون لحظه چه دردی میکشم...وای اگه دفعه بعدی که دیدمتون و نتونم جلومو بگیرم که نیام جلوو اونو....

بگذریم....این همه انتظار...این دنیا...این آدما...بهم یه چیزی رو خیلی خوب فهموندن...بهم فهموندن که هر چی بدتر باشی خواستنی تری...هر چی مهربونتر باشی سوارت میشن،دلتو میشکنن...

پس عزیزم...دیگه میخام بد باشم...دیگه به خاطر تو سرمو پایین نمیندازم که به دختری غیر از تو نگاه نکنم...دیگه با همه....

لاشی نیستما...خودت میدونی اونیکه باهاته هم....خدا رو چه دیدی شاید یه روز برگردی...

فراموشت نکردما....هیچ وقتم فراموشت نمیکنم...منتظرت میمونم،تا ابد...تا هروقت که برگردی...منتظرت میمونم واسه همیشه...کسی هم نمیتونه این انتظار رو از بین ببره...

به احترامت...همیشه،شاهزاده تنهایی خواهم بود...

خدا رو چه دیدی شاید روزی..جایی..کسی مثل تو با من بودنو برای باقی عمرش انتخاب...در حالی که پسر دیگه ایی عاشق اونه...و خدارو چه دیدی...شاید اون هم مثل من عاشق بود و بعد رفتنش...بشه شاهزاده تنهایی.


شاهزادهٔ همیشه منتظرت...شاهزاده تنهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی