شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

شاهزاده تنهایی

من،بعضی از نوشته هایم را،با "بغض" نوشتم،لطفا با "درد" بخوانید.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیر» ثبت شده است

چقدر آشنا


میخام پیرشم...یه شبه....میخام یه شبه اونقدر پیر شم که دیگه منو نشناسی.

روی نیمکت،کنار درخت همیشه بهاری بشینم که تو هر شب از اونجا رد میشی...

و تو رو نگاه کنم..که تو سیاهی شب بهم نزدیک و نزدیک تر میشی...باچشمای مشکی رنگت بهم نگاه میکنی که با کمری خمیده و صورتی خسته...با چشمایی پر از بغض.که هر لحظه ممکنه ازشون سیل اشک سرازیر بشه...نشستم و به چشمای مشکیت،چشم دوختم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۲۷
lonely prince